روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

یک زن متاهل هستم
با یک اشتباه بزرگ
و یک تاوان بزرگتر
با یک عشق ممنوع

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در مرداد ۱۴۰۲ ثبت شده است

سوار اتوبوس شدیم صندلی های انتهایی رو انتخاب کردیم و نشستیم.

نگام کردی

سرم تکیه دادم به صندلی گفتم ببوسم

گفتی اینجا ؟؟

فقط چشمام بستم

دستات گم شد لای موهام؛ لب هات رو حس کردم که لب هام رو در آغوش گرفت؛

چشمام باز کردم... جای خالیت تا مرکز زمین عمق داشت...

#ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۲۹
مریم بانو

من با تو زندگی می کنم... هر روز

در لحظاتم جاری…

امروز باران سختی می بارید…

امروز هوا سرد بود و آسمان دلش سخت گرفته بود… هرچی گریه می کرد آروم نمی شد…

یه روسری گرفته بودم روی سرم و میدویدم که یه سرپناه پیدا کنم. بعد دیدمت کنارم؛ داری میدوی مثل من؛ یه لحظه نگات کردم. ایستادم؛ تو هم ایستادی کنارم… روسری ای رو که گرفته بودم خیس آب شده بود گذاشتمتش کنار بهت نگاه کردم و خندیدم؛ تو هم خندیدی؛ بعد بی خیال اون بارون تند همون جا ایستادم و بوسیدمت… گفتی: خیس شدیم

خندیدم با هم و به سمت کتابخونه دویدیم…

#ماهی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۲۳
مریم بانو

ماهی جان ؛ چقدر دلم برات تنگ شده. چقدر تشنه بغلتم فقط


چقدر دلم میخواد پیشش باشم…
چه مظلومانه دوری ات را تاب می آورم… بدون اینکه حتی بهش بگم…
ماهی جان…
یه روز…
یه روز باید بیاد که وصل بشم بهت … یه روز…
و اگر نیاد که… گر قیامت قصه باشد من کجا بینم تو را
و قیامت گه خورده اگر قصه باشه

اما یه روز میاد… یه روز که نشسته روبروم و فاصله بینمون همین چند سانتی متر میز در میانه
نگاش می کنم و بهش میگم که چه قدر می خوامت… بهش میگم که چقدر بوش.. بغلش.. صداش.. خنده هاش.. چشماش.. حرفاش.. و همه و همه چیزش فوقالعاده و منحصر به فرده
بهش می گم که تو هیاهوی این دنیای شلوغ تو پناه منی
بهش می گم که ترس از دست دادنت ترس نبودنت ترس رفتنت ترس دزدینت میتونه منو از پا دربیاره انقدر که هیچی دیگه نمیتونه
بهش می گم که عاشقشم… عاشق تمامش...

#ماهی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۲۱
مریم بانو