دنیای موازی
چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۲۳ ق.ظ
من با تو زندگی می کنم... هر روز
در لحظاتم جاری…
امروز باران سختی می بارید…
امروز هوا سرد بود و آسمان دلش سخت گرفته بود… هرچی گریه می کرد آروم نمی شد…
یه روسری گرفته بودم روی سرم و میدویدم که یه سرپناه پیدا کنم. بعد دیدمت کنارم؛ داری میدوی مثل من؛ یه لحظه نگات کردم. ایستادم؛ تو هم ایستادی کنارم… روسری ای رو که گرفته بودم خیس آب شده بود گذاشتمتش کنار بهت نگاه کردم و خندیدم؛ تو هم خندیدی؛ بعد بی خیال اون بارون تند همون جا ایستادم و بوسیدمت… گفتی: خیس شدیم
خندیدم با هم و به سمت کتابخونه دویدیم…
#ماهی
۰۲/۰۵/۰۴