روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

یک زن متاهل هستم
با یک اشتباه بزرگ
و یک تاوان بزرگتر
با یک عشق ممنوع

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب با موضوع «آدم ها» ثبت شده است

سانچی غرق شد میان آب و آتش
و این از ذهنم بیرون نمیره. چقدر زن هاشون عاشق بودند. از اون زنهایی بودند که از چشماشون میشد فهمید چقدر عاشقند. مثل مدیر مهد دخترک. چشماشون یه جور عجیبی جذبت میکنه میتونی ساعت ها بشینی تو چشماشون نگاه کنی بی اینکه خسته بشی. یه جور برق خاصی داره . چه عاشقانه گفتند از شوهراشون....

سرنشین قایق کوچکی ام میان دریا که تلاشی نمیکنم برای رفتن ب سمت خاصی. دراز کشیده ام کف قایق و چشم دوخته ام به آسمان ، موج مرا میبرد. خود را سپردم ب دست موج بی هیچ تصمیمی بی هیچ انتخابی پیش میرم. هیچ تصمیمی دوست ندارم بگیرم دوست دارم فقط پیش برم به هر سمتی ک این موج ببره. و البته که تصمیم نگرفتن هم خودش یه نوع تصمیمه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ دی ۹۶ ، ۱۴:۳۶
مریم بانو

توی کلاسام همیشه یه چیزی را به بچه ها میگم:

ما عجب انسان های مغروری هستیم روی زمینی زندگی می کنیم ک یکی از میلیاردها سیاره در این عالمه و خورشیدی داریم ک یک ستاره کاملا معمولی و متوسط از بین صدها میلیارد ستارگان عالمه. در منظومه شمسی ای ک جرم زمین درش هیچه و زمین در این عالم مثل ذره ای غبار کوچکه و ما انسان ها چه قدر کوچک. و ما انسان ها روی این زمین کوچکمان میجنگیم و کینه میبافیم در دلهامان و نفرت میورزیم و هزار نامردی ها بر سر هم آوار می کنیم که چه؟؟

که کجای این زمین کوچک را بگیریم...؟؟!!!

بچه ها میبینید ک ما چقدر کوچکیم حتی عمر ما در مقایسه با عمر این عالم یا عمر یک ستاره هیچ ب حساب میاد پس چرا تمام این فرصت ناچیز را به جنگ دروغ و دورویی و تهمت و دعوا و کینه میگذرانیم . میبینید ما در مقابل این عظمت بیکران واقعا هیچی نیستیم هیچی

ما خودمون را زیادی بزرگ کردیم 

اما شاید هم واقعا بزرگیم انسان هایی کوچک اما در عین حال بزرگ چرا که در وجود هرکدام از ما دنیایی ب بزرگی تمام عالم جریان داره.

 

در وجود زنی ک مدام لبخند میزند و بعدتر میفهمم چه قدر تنهاست. زنی ک حتی فکر میکردم چه قدر شاد یا چه قدر خوشبخت است ولی میفهمم چه قدر غمگین است

در وجود خودم

در وجود تمام ما عالمی در جریان است .....

ما موجودات کوچکی هستیم در این عالم و در عین حال موجودات بزرگ و منحصر ب فرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۶ ، ۱۴:۳۵
مریم بانو

اگر شما در عربستان به دنیا آمده باشید به احتمال زیاد مسلمان هستید. اگر در هندوستان متولد شده اید به احتمال زیاد بودا، و اگر در آمریکا به دنیا آمده باشید به احتمال زیاد مسیحی هستید.
خلاصه بگویم آنچه شما آن را دین می نامید از منبعی الهی سرچشمه نمیگیرد بلکه جبر جغرافیایی است...
ریچارد داوکینز

میگن جامعه هرگز اختیار آدمی را سلب نمی‌کند؛ اما حتی کوچکترین جز جامعه یعنی خانواده هم اختیار آدمی را سلب می کند

از زمانی که به دنیا می آییم ملزم به مسلمان بودنیم

در نه سالگی حتی با وجود عدم درک واقعی از حجاب باید حجاب داشته باشیم

و این پروسه در تمام دوران زندگی جریان دارد

این گونه است که دین اجبار می شود و تو بخواهی سرپیچی کنی از قوانین و قواعد دینی برچسب ها را باید به جان بخری

نه فقط دین که آداب و رسوم و عرف یک خانواده هم اجبار است

تو مجبوری قواعدی را بپذیری چون در فلان خانواده دنیا آمده ای

اگر دختر نوجوانی باشی باید تمام علایم بلوغ را قایم کنی تا پررو خوانده نشوی حتی طرز نشستنت را خودت انتخاب نمیکنی و آنطور که می گوییند باید بنشینی و بخوابی حتی لباس پوشیدنت تحت اختیار خودت نیست باید لباسی بپوشی که برآمدگی های زیبای بدنت را نمایان نکند

جوان که باشی نگاه ها بیشتر می شود که کجا نگاه میکنی بیشتر از زمان لازم نباید جلوی آینه بایستی و ق نداری به خودت برسی و باید تمام رژلب هایت را در مخفی ترین جاها قایم کنی تا مبادا گناهکار خوانده شوی

حتی در کوچکترین چیزها از خودت اراده نداری و باید انقدر مرحله به مرحله و آرام آرام ابروهایت را تمیز کنی که کسی متوجه تغییر ناگهانی نشود و آخر هم با نگاهی روبررو میشوی که یعنی به خاطر تمیز کردن ابروهایت دختر گناهکاری هستی

و تمام زندگی...

حتی اگر پیر شوی بازهم مجبوری همیشه لباس مشکی و قهوه ای بپوشی و هرگز نرقصی و شوخی نکنی و هزار ادا اطوار دیگر نداشته باشی چون پیر شده ای

ولی کاش میشد آدمها انتخاب کنند که در حصار کدام جغرافیا یا حتی کدام شهر باشند.

هرچه حصار تنگ تر شود نفست بیشتر می گیرد

تنهایی و تنها نیستی

از درون تنهایی چون تمام رفتارها و حرف زدن ها باید طبق اصول جغرافیایی ات باشد نه خواسته های قلبی ات

برای همین در دنیای ما فقط کودکان شادند که با قلبشان زندگی می کنند

در تاکسی مترو اتوبوس وقتی آدم های دورم در از نظر میگذرانم همه به طور عجیب و بدی غمگین اند همه بغ کرده اند هیچ کس خودش نیست هیچ کس با قلبش همراه نیست...

این جبر جغرافیاست...

------------------------------------------------------------------------

و من حس میکنم تمام دنیا در مقابلم ایستاده اند و قصد جنگ دارند

قصد جنگ دارند چون میخوام خودم باشم

چون آدمم

چون احتیاج دارم مستقل تصمیم بگیرم حتی اگر این تصمیم سقوط به درون چاه باشه

عصبانی ام از اینکه برای تک تک کارهایم باید توضیح بدم برای کوچکترین کارها برای رفتن به یک مهمانی یا منزل یک دوست برای گوش دادن آهنگ مورد علاقه ام برای پوشیدن لباس مورد علاقه ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۶ ، ۱۴:۲۶
مریم بانو