روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

یک زن متاهل هستم
با یک اشتباه بزرگ
و یک تاوان بزرگتر
با یک عشق ممنوع

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

سانچی

پنجشنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ب.ظ

سانچی غرق شد میان آب و آتش
و این از ذهنم بیرون نمیره. چقدر زن هاشون عاشق بودند. از اون زنهایی بودند که از چشماشون میشد فهمید چقدر عاشقند. مثل مدیر مهد دخترک. چشماشون یه جور عجیبی جذبت میکنه میتونی ساعت ها بشینی تو چشماشون نگاه کنی بی اینکه خسته بشی. یه جور برق خاصی داره . چه عاشقانه گفتند از شوهراشون....

سرنشین قایق کوچکی ام میان دریا که تلاشی نمیکنم برای رفتن ب سمت خاصی. دراز کشیده ام کف قایق و چشم دوخته ام به آسمان ، موج مرا میبرد. خود را سپردم ب دست موج بی هیچ تصمیمی بی هیچ انتخابی پیش میرم. هیچ تصمیمی دوست ندارم بگیرم دوست دارم فقط پیش برم به هر سمتی ک این موج ببره. و البته که تصمیم نگرفتن هم خودش یه نوع تصمیمه

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۶/۱۰/۲۸
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی