روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

یک زن متاهل هستم
با یک اشتباه بزرگ
و یک تاوان بزرگتر
با یک عشق ممنوع

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

تاریک

سه شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۰۶:۳۲ ب.ظ

سلام

حالم خیلی بده

نمیتونم توصیف کنم

همه چیز تاریکه

 

من خیلی میترسم

خیلی زیاد

خیلی زیاد

 

دوست ندارم برم خارج... ایشالا این اتوبوس تصادف کنه من بمیرم

من نمیخام برم

 

 

من نمیخام برم

من میترسم خیلی

.........................

رفتم تهران برای گرفتن پاسپورتم،‌ میون شک و دو دلی به ندای قلبم گوش دادم و بهش پیام دادم ک اومدم

حرفی برای گفتن باهاش نداشتم، خواستم مدیون دلم نمونم ، یا اگر‌ اون حرفی داره فرصت زدنش پیدا کنه ...

تو ۳ ساعت، ۵ تا‌ پراپرانول خوردم، ضربان قلبم همش بین ۹۰ تا ۱۲۰

همش کنترل کنترل

نهار خوردیم، چایی خوردیم، دو ساعتی بودیم، پاشدیم رفتیم سمت مترو، خدافزی‌کردیم رفتم خط خودم، شلوغ بود، شلوغ تر از همیشه، دیگه نتونستم، اشکام اومد پایین ، فقط سرم انداختم زیر، سنگینی نگاه یکی دو نفر رو‌حس میکردم، اما دست خودم نبود، نمیتونستم جلو جاری شدنشون بگیرم

 

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲/۰۲/۰۵
مریم بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی