روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

روزگار نوشت

تا خرمنت نسوزد، تشویش ما ندانی

یک زن متاهل هستم
با یک اشتباه بزرگ
و یک تاوان بزرگتر
با یک عشق ممنوع

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۶ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

یکی از دلایلی که من تو رابطه با علی، اصن زندگی با علی لذتی نمیبرم و نمیخوام اینکه حس میکنم با زندگی با علی دارم به عرفان خیانت می کنم.

 

رفتم تهران یکشنبه. دکتر بهانه بود ، میخواستم بازم ببینمش. میخواستم دخترک رو هم ببرم که نشد. رفتیم نمایشگاه کتاب مکان مورد علاقه ام. نشستیم کنار هم ساندویچی که گرفته بود خوردم.

ایمیلش باز کرد اسم چندتا دختر بود آزاده ابراهیم زاده و ... . گالریش باز کرد یه لحظه قلبم داشت میزد بیرون. عکس ی دختر تو گالریش بود.... تو دلم میگگفتم این دختره کیه که عکسش تو گالریشه... حواسم نبود.... عکس خودم بود

حرف زدیم از هرچیزی که لازم بود. و حرف نزدیم از هرچیزی باید حرف میزدیم... 

عکس گرفتیم. خندیدم و برای بار هزارم عاشق خنده هاش شدم ...

بوش کردم. صورتش رو وقتی آورده بود نزدیکم صدامو بشنوه بوسیدم. سوار تاکسی که شدیم سرم گذاشتم رو شونه اش و چشمام بستم ...

دختری که اون سمت خیابون توی ماشین نشسته بود ما رو نشون پسری که پشت فرمون نشسته بود داد وقتی تو خیابون ور می رفت به بازوم .

چقدر دوستش دارم...

چقدر دلم می خوادش...

چقدر دلم برای صداش برای خنده هاش و برای چشماش تنگ میشه...

چقدر دلم میخواست بغلش کنم...

چقدر ندارمش

چقدر ازم دوره

چقدر با بقیه است... اصن نمیخام هیچی بدونم اصن نمیخام باهاش باشم وقتی میدونم با بقیه است

 

اینم شد تهش... که هم قلبم بگه نه هم عقلم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۶ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۷:۵۷
مریم بانو

دلم میخواد بمیرم

اما

مامانم بابام، الی، دخترک ناراحت میشن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۲:۵۸
مریم بانو

خانواده ام دارم داغون میکنم دارن از هم میپاشن، متلاشی میشن

ارزشش داره؟

نمیدونم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۰۱
مریم بانو

نمی خوام حرفای امروزش یادم بره. بهم گفت تو پر از خشمی و خشم قوی ترین هیحان آدمیه. پر از خشمی چون خودتو نبخشیدی

و خودت نبخشیدی چون اصلن نمیخای بپذیری که اشتباه کردی. و این حس که هیچ وقت نمیتونم شاد باشم از همون حس عذاب وجدان میاد. اما باید خودتو ببخشی و مهربون تر با خودت باشی. اشتباه کردی آره اما تاوانشم دادی. این همه حس بد این همه غم همون تاوانیه که دادی. چنگ زدی به همه چیز اما باید رها کنی. تو موفق باشی تو کارت تو تحصیلت تو اجتماع اما برای خودت درون خودت نیستی برای خودت یه شکست خورده و تحقیر شده ی بزرگی فقط... فکر کن و بپذیر و ببخش خودتو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۰۲
مریم بانو

خوشم میاد از اینکه چیزهایی ک‌ حس میکنم درسته

 

و اون شک بدون هیچ پشتوانه ی محکم و مستدلی امااا، تبدیل میشه به یقین

و‌ این هم باز معجزه ای دیگر از «زمان» عه ، آشکارکردن سِر هاست

 

من نخواستم ماهی گیر باشم، اصن گرفتن ماهی اشتباهه

اما ماهی ای نیومد، قبلن صید شد

حیف...

 

................................................................

اپیزود اول: بهم جا کلیدی هدیه داد . 3 تا جا کلیدی که با حروف اول اسمامون و دخترک ساخته شده بود با رزین.

همیشه تو ذهنم بود که عرفان دنبال این چیزا نیست هیچ وقت پس از کجا خریده

 

اپیزود دوم: قبل این هدیه یه بار که دعوامون شده بود سر گلی . گفت یه چیزی میخواسته از گلی بخره که جای دیگه نداشتن

 

اپیزود سوم: پروفایل واتساپ گلی رو دیدم. ساخت سازه های رزین... پیج هم داشت رفتم دیدم دقیقا جا کلیدی...

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۰۲
مریم بانو

سلام

حالم خیلی بده

نمیتونم توصیف کنم

همه چیز تاریکه

 

من خیلی میترسم

خیلی زیاد

خیلی زیاد

 

دوست ندارم برم خارج... ایشالا این اتوبوس تصادف کنه من بمیرم

من نمیخام برم

 

 

من نمیخام برم

من میترسم خیلی

.........................

رفتم تهران برای گرفتن پاسپورتم،‌ میون شک و دو دلی به ندای قلبم گوش دادم و بهش پیام دادم ک اومدم

حرفی برای گفتن باهاش نداشتم، خواستم مدیون دلم نمونم ، یا اگر‌ اون حرفی داره فرصت زدنش پیدا کنه ...

تو ۳ ساعت، ۵ تا‌ پراپرانول خوردم، ضربان قلبم همش بین ۹۰ تا ۱۲۰

همش کنترل کنترل

نهار خوردیم، چایی خوردیم، دو ساعتی بودیم، پاشدیم رفتیم سمت مترو، خدافزی‌کردیم رفتم خط خودم، شلوغ بود، شلوغ تر از همیشه، دیگه نتونستم، اشکام اومد پایین ، فقط سرم انداختم زیر، سنگینی نگاه یکی دو نفر رو‌حس میکردم، اما دست خودم نبود، نمیتونستم جلو جاری شدنشون بگیرم

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۳۲
مریم بانو